اولین سفر
پر از اخم و غرغر هستی اما زیرچشمی جهان را میپایی دنیا را کنکاش میکنی و گاهی با خندهای دل میبری... ...
نویسنده :
فائزه
17:24
چهار ماهگی
دو چشمم
من خوب میدانم که چه وقت میتوان از سرشاخههای روشنِ ستاره بالا رفت به باغهای همآغوش آینه رسید و از طعم عجیب میوهی توبا… ترانه چید، شاید به همین دلیل است که ماه بیجهت به خواب هر کسی از این کوچه نمیآید. #سید علی صالحی ...
سه ماهگیات
دو ماه و سیزده روز
هربار که چشم توی چشم میشویم، دلم میخواهد زنی را فراموش کنم که دست گرفته بود روی رد بخیههای تناش و توی راهروی دراز بیمارستان شب را صبح کرد. همان زنی که نوزادش را بیآنکه لمس کند از او گرفتند و شب به شب، صبح به صبح مسیر خانه تا بیمارستان را پرسه زد تا او را از پشت شیشههای تخت کوچک کنار پنجره ببیند. دلم میخواهد آن زن را فراموش کنم، آن زن نازک نارنجی که حالا تحملش هزار برابر شده، همان که پوست انداخت و الان ضخامت لایهی رویی تناش به اندازهای شده که دردها را ناچیز و زخمها را بیمقدار میبیند. دلم میخواهد فراموشش کنم همان زن زائویی را که دست خالی فرستادند خان...
فرزند دوم
تو فرزند دوم من هستی اما برای من نفر دوم نیستی. دوست داشتنت لایهای دیگر از عشق را به من نشان داد. ...
دو ماهگیات
دیشب کسی گفت شانس آوردهای، گفت با آن اوضاع خراب تو جز شانس تعریف دیگری برایت پیدا نمیشود. شرح حالم را کامل نشنید از روزهای سخت آخرش هیچ نگفتم اما حرفهایش، جمله بندیهای سرد و سختش تا صبح توی سرم چرخید. خواب و بیدار، چشم وا میکردم و تو را توی نور کم جان چراغ خواب میدیدم که آرام کنار دستم خوابیده بودی. خوب وارسیات کردم. چند بوسهی محکم رویات نشاندم و کیف کردم که شانس زندگیام دوماهه شده. ...
یک ماهگیات
عزیز کوچک خانه در این یک ماه، سالهاست که خاطرت را میخواهیم. ...
نویسنده :
فائزه
16:47