هیرادهیراد، تا این لحظه: 2 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره

برای مرد روزهای سخت، هیراد پسرم.

من ماهی‌ام، نهنگم، عمّانم آرزوست...

سومین دلتنگی

1401/1/23 23:48
نویسنده : فائزه
217 بازدید
اشتراک گذاری

چه قیامت است جانا که به عاشقان نمودی؟

دل و جان فدای رویت بنما عِذار ما را

...حافظ...

از دلم درآمدی و دلم را بردی. حال خراب من فقط کنار تو آباد می‌شود. قلبم را از سینه درآورده‌اند و روی یکی از تخت‌های کوچک ان‌آی‌سیو سپرده‌اند. همان تخت سفید کنار پنجره، همان که روی دیوارش اسم مرا نوشته‌اند و توی هلال رخت‌خوابش فرشته‌ای کوچک نفس می‌کشد. آرام و راحت خوابیده و عین خیالش نیست یک نفر چند خیابان آن‌طرف‌تر دلش پر می‌زند برای مژه‌های به شماره افتاده‌اش، برای آن بینی کوچک و لب‌های دلمه بسته. 

زودتر به خانه بیا جان مادر

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

سایهسایه
25 فروردین 01 23:11
الهی بمیرم چیزی شده 🥲🥲🥲😭😭😭😳😳